چرا خیلیها زندگی اهل تقوا را سرد و بیمزه میدانند؟
عامل دلزدگی از تقوا
اگر «تقوا» برای ما طوری معرفی شود که تنها بُعد سلبی آن مورد توجه قرار گیرد، آنگاه ما صرفاً خود را به تقوا «مجبور» خواهیم دید؛ و از سر «اضطرار» با آن کار خواهیم داشت. در حالی که باید تقوا برایمان محبوب نیز باشد؛ و غیر از ضرورت، زیبایی آن را هم ببینیم، و از تصوّر تحقّق آن در روح خود احساس لذت بکنیم.
دیدن زیباییهای یک امر معنوی، و محبوب قرار دادن آن در دل، یک امر خدایی است، که فرمود: «وَ لکِنَّ الله حَبَّبَ اِلَیکُمُ الإیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم؛ و اما خدا ایمان را محبوب شما نمود و آن را در دلهایتان بیاراست.»(حجرات/7) تردیدی نیست با جامعنگری و درک دقیق داشتن از مفاهیم دینی، میتوانیم به درک زیباییهای این مفاهیم و درج محبت آنها در دل بهتر دسترسی پیدا کنیم.
اگر در دلِ تقوای خوبان، آن عشق و اشتیاق را نبینیم، و برداشت غلطی از تقوا داشته باشیم، از دور نسبت به تقوا دلزدگی پیدا خواهیم کرد؛ امری که برای خیلی از آدمها رخ داده است.
مثلاً فکر میکنند اهل تقوا فقط دارند میترسند؛ فرار میکنند؛ مدام مانند مریضهایی که دستور پرهیز غذایی دارند، و خودشان هم از وضعشان ناراضیاند، پرهیزگاری میکنند، و دست به سیاه و سفید دنیا نمیزنند؛ چون از خدا حساب میبرند، و جرأت خطا به خود نمیدهند؛ آنهم با تصوّر ابتدایی و غلطی که عوام از مفهوم خداترسی دارند؛ که آرامش و اطمینان را از زندگی انسان سلب میکند؛ چه رسد به محبت، که اساساًً در چنین فضایی نوبت به آن نمیرسد.
اینکه خیلیها زندگی اهل تقوا را سرد و بیمزه میدانند، آیا ناشی از همینگونه تصورات ناقص و در نتیجه باطل نیست؟!
در حالی که اگر به بخشهای ایجابی تقوا نگاه کنیم، همانگونه که در دل ترس یک مادر، در جریان نگهداری کودک دلبندش، ابتدا موجی از عاطفه و عشق را میبینیم، در باطن ترسِ اهل تقوا هم ابتدا چنین امواجی را مشاهده خواهیم کرد. و همانطور که در چشمهای نگران و محافظهکار یک مادر، که با شدت و حدّت از هر عاملی که فرزندش را بهخطر بیندازد، پرهیز میکند، امیدها و آرزوهای لطیف و ظریفی را مشاهده میکنیم، در متن پرهیز باتقواها هم، نور زیبای امید و آرزوهای دوستداشتنی خاصی را ملاحظه خواهیم کرد.
همچنانکه یک مادر نسبت به کودک خود، اهل ترس و نگرانی است، هیچگاه صرفاً منفعلانه عمل نمیکند و فعّالانه برخورد کردن او را در پرورش کودکش بهراحتی میتوانیم ببینیم، در منش اهل تقوا نیز یک فعالیت مداوم و خستگیناپذیری برای رشد گوهر معنویشان را میتوانیم احساس کنیم.
یک راه خوب و عملی برای ایجاد محبّت نسبت به تقوا
یکی از عوامل مهم دلبری مفاهیم معنوی این است که تجلّی آن مفاهیم را در وجود اهل آن و تحقّق آن را در رفتار ایشان ببینیم. راستش اشکال اینجاست که آدمِ درست و حسابی باتقوا کمتر دیدهایم. و الا باید تاکنون تقوا از ما خیلی دلبری کرده باشد.
غیر از آنچه در زمینۀ آگاهی کامل و نگاه جامع نسبت به مفهوم تقوا گفته شد، راه عملیتری که برای ایجاد محبت نسبت به تقوا میتوانیم در پیش بگیریم این است که لباس تقوا را در قامت برازندۀ اهل تقوا نظاره کنیم. بیشک دل که چه عرض کنم، روح از جسم ما خواهد ربود.
این اتفاقی است که یکبار افتاده است. آقای همام که شأن او خطبۀ همام را نازل کرد و به دلیل اصرار او، توصیف متّقین بر لبان دُرَربار امیرالمؤمنین(روحیلکلامهالفداء) جاری شد، آنقدر مست و مدهوش اوصاف اهل تقوا شد، که در همان سرمستی و دلدادگی جان داد و روحش برای ابد به آسمانها پرواز کرد.
برای علاقهمند شدن به تقوا کافی است یک متّقی را از نزدیک ببینیم؛ با او زندگی کنیم و ظرائفِ فضائلش را احساس کنیم. آنوقت مسحور زیباییهای وصفناشدنی او خواهیم شد. که امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «الْمُتَّقِی مَحْبُوبٌ عِنْدَ کُلِّ فَرِیقٍ؛ متقی نزد هر فرقهای محبوب است.»( بحارالأنوار/ج67/ص294/باب 56) مگر ممکن است متّقی را ببینیم و شیفتۀ او نشویم؟