مقام شهید
سیما اشرفپوری
کلمۀ شهید بزرگترین بار معنی را برای آنچه که اکنون می خواهیم بگوییم، دربر دارد. شهید در لغت، به معنای حاضر، ناضر، به معنای گواه و گواهی دهنده و خبردهنده راستین و امین و همچنین به معنی آگاه و نیز به معنی «محسوس و مشهود» و کسی که همۀ چشمها به اوست و بالاخره به معنی نمونه، الگو و سرمشق است.
شهید به معنی نور است. در این عالم هرچه نور هست، از آنان است و این است زمزمۀ نور و اینانند قبیلۀ نور.
در فرهنگ اسلامی ما، شهادت مرگی نیست که دشمن بر مجاهد دلیر تحمیل می کند، بلکه شهادت، مرگ دلخواهی است که مجاهد، با همۀ آگاهی و همۀ منطق، شعور، بینایی و بیداری خویش، خود، انتخاب می کند!
واقعۀ عاشورا را بنگریم و دلاور همیشه در صحنۀ آنرا خوب تماشا کنیم. آری حسین!
ببینیم چگونه به سوی مرگ می رود. او زندگیش و دیارش را ترک می کند و می رود تا بمیرد!
در چنین روزگاری است که «مردن» برای یک فرد، تضمین «حیات» یک ملت است و شهادت او، مایۀ بقای یک ایمان است.
شهید گواه آن است که جنایتی بزرگ و فریبی بزرگ بر همه حاکم است و او شاهد اثبات حقیقتی است که انکار می شود.
شهید قلب تاریخ است. شهید رسالت دار پیام و خون است. همچنانکه قلب به
رگهای خشک اندام، خون حیات و زندگی می دهد، جامعه ای که رو به سوی مردن می رود، جامعه ای که فرزندانش، ایمان خویش را به خویش از دست داده اند و جامعه ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه ای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه ای که احساس مسئولیت را از یاد برده است، مردمی که قرنی در خواب بوده اند و هنوز هستند و جامعه ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است و شهید همچون قلبی، به اندامهای خشک مردۀ بی رمق جامعه، خون خویش را می رساند و بزرگترین معجزه شهادتش اینست که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را می بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید. شهید دجله وار و فرات وتر می خروشد وسالها رخ می نمایاند. شهید جلوه گاه حق است. در دنیا اگر صدایی باقی می ماند، آنهم ندای شهید است. حسین(ع) به جز با خون خود درسی دیگر نیز به ما داد. ناتمام گذاشتن فریضۀ حج، او حج را نیمه تمام گذاشت وبه سوی شهادت رفت، حجی که همۀ خاندانش برای احیای آن جهاد کردند، حسین(ع) مراسم حج را نیمه تمام می گذارد تا به همۀ حج گذاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم بیاموزد که: اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد و اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانۀ خدا، با خانۀ بت مساوی است.
حال بعد از این همه رسالت تو، من و ما چیست ؟ آیا ما رسالتی نداریم ؟ ! تو، من و ما باید بر مصیبت خویش بگرییم که حضور نداریم. آری، هر انقلابی دو چهره دارد: خون و پیام ! رسالت نخستین را حسین و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را. رسالت دوم، رسالت پیام است و پیام شهادت را به گوش دنیا رساندند. زبان گویای خونهای جوشان و تنهای خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت امروز بردوش ظریف یک زن، زینب ! زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است! رسالت زینب بسی سنگین تر و دشوارتر از برادرش است. آنان که گستاخی آن را داشتند که شهید شوند، رفتند. اما مانده اند اسیرانی بی حدومرز که زینب رسالت آنان را بر دوش دارد.
چه زیبا می گوید امام خمینی(س) در وصف شهیدان که رهبر ما آن طفل 12ساله ای است که نارنجک به دست می گیرد و خود را برای نجات ملتی و برای آگاه و بیدار کردن مردمی که در خواب غفلت فرو رفته اند به زیر چرخهای آهنین تانک می اندازد. کدامین عشق چنین می کند، که تن پر از هوس را چنین به نابودی بکشی !
دکتر شریعتی چه زیبا می گوید: «آنچه می خواستم بگویم، حدیث مفصلی است که در این مجمل می گویم به عنوان رسالت زینب پس از شهادت، که:
آنها که رفتند، کاری حسینی کردند،
و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند،
وگرنه یزیدی اند !